نکات مهم در باره سرطان


واژه سرطان در فرهنگ ایرانی، معانی گزاف و مهیبی پیدا کرده است. عموم مردم چنان از سرطان واهمه دارند که هردرد و بلای دیگری را بر آن ترجیح می‌دهند. سرطان‌هراسی در جامعه ما سابقه‌ای به قدمت علم نوین پزشکی دارد. هرچند در گذشته این بیماری را از فرد مبتلا مخفی می‌کردند، اما امروزه در اخلاق پزشکی مخفی‌کردن بیماری از فرد مبتلا مذموم دانسته و تاکید می‌شود پیش از هرکس، بیمار باید متوجه ابتلا به سرطانش شود. حتی مسوولیت گفتن این «خبر بد» به سایر اطرافیان (به اقتضای اصل رازداری) به‌دوش خود بیمار گذاشته می‌شود. اخلاق پزشکی در جهان جدید بیش از آنچه در بادی امر تصور می‌شود، با پیشگیری، درمان و تسکین سرطان پیوند خورده چنان‌که سرطان بیش از آنکه یک بیماری جسمی باشد اتفاقی اجتماعی-روانی است. با همین نگاه، چندملاحظه رفتاری و اخلاقی در باب سرطان قابل‌تامل است.

١- حواسمان باشد که سرطان پایان راه نیست. ۴٠درصد مبتلایان به سرطان به ساحل سلامت می‌نشینند و بهبود می‌یابند. از این‌رو با ابتلا به سرطان افسار روزگار را رها نکنیم و خود را نبازیم. حتی اگر سرطانی سخت، ما یا اطرافیانمان را دربرگرفته است، بدانیم که در قبال روزهای مانده، مسوولیم.

٢- به بیمار مبتلا به سرطان نگوییم بیمار سرطانی. سرطان جزو کوچکی از وجود اوست.

٣- به مبتلایان سرطان ترحم نکنیم. این بیماران از آنچه فکر می‌کنیم پس از بیماری باهوش‌تر می‌شوند و تمایز احترام و ترحم را به دقت درمی‌یابند. ترحم، مسوولیت‌پذیری بیمار در قبال خودش را می‌ستاند و او را آزرده و گاه وابسته می‌کند. بیمار مبتلا به سرطان با احترام، تسکین می‌یابد نه با ترحم.

۴- سخت مراقب باشیم برای درمانی که نتیجه‌اش معلوم نیست، چوب حراج به خانمان خود نزنیم و کفگیر خانواده‌مان را به ته‌دیگ سرطان نرسانیم. این مهم، وظیفه اخلاقی سیاستگذاران سلامت و پزشکان است که درمان سنگین و گران را جز در موارد مشخص و علمی‌ توصیه و تجویز نکنند.

۵- به نگاه تازه‌ای که سرطان برایمان به ارمغان می‌آورد، دقت کنیم. سرطان ژرف‌اندیش‌تر و مهربان‌ترمان می‌کند و دریچه جدیدی رو به جهان به رویمان می‌گشاید. بیمارانی را می‌شناختم که سالگرد سرطان‌گرفتنشان را جشن می‌گرفتند چراکه معتقد بودند پس از بیماری، معنای زندگی را دریافته و مزه آن را چشیده‌اند!

۶- اگر مدیر یا سیاستگذار یا مسوول کارخانه یا هربخش از صنعت هستیم، وظیفه اخلاقی‌مان در قبال سلامت مردم را بدانیم و در قالب کدهای اخلاقی برای محیط درونی و بیرونی سازمانمان اعلام کنیم. فقدان کدهای اخلاقی به بی‌عملی اخلاقی می‌انجامد. گاهی این بی‌عملی اخلاقی چنان می‌کند که آلودگی هوا را در قبال منفعت صنعتی‌مان به هیچ می‌انگاریم.

٧- از ترس اینکه «مبادا چیزی توش دربیاد» از غربالگری و چکاپ و آزمایش نگریزیم. ما در برابر تن و جانمان و نیز اطرافیانمان مسوولیت داریم و اخلاقی نیست که جسم‌مان را با بی‌ملاحظگی تاراج کنیم.

٨- ژنتیک در ابتلا به سرطان نقشی اساسی دارد و با شیوه زندگی مناسب و پیشگیری، می‌توان از بسیاری سرطان‌ها جلوگیری کرد، اما اگر به هردلیل خود یا اطرافیانمان گرفتار سرطان شدیم، باید از سرزنش و علت‌یابی‌های بی‌دلیل بپرهیزیم. علت ابتلا به بیماری‌ها پیچیده است و با قضاوت‌های عامیانه جور درنمی‌آید.

٩- ما انسان‌ها دشواری وظیفه‌ایم. زندگی و مرگ، سلامت و بیماری، داشتن و از دست‌دادن، غم و شادی دوساقه از درخت زندگی‌اند. از خویشتن نگریزیم و مسوولیت‌مان را بپذیریم. قدر حال را بدانیم و درنگ کنیم؛ طعم گس جهان با طعم وقت، گوارا می‌شود!

١٠- شنیدن و گفتن خبر بد، مستلزم مهارت‌هایی فراتر از تکنیک‌های علم پزشکی است. شنیدن و گفتن خبر سرطان (که خبر بد نامیده می‌شود)، محتاج مهارت‌های وجودی و اصیل در شنیدن و گفتن است. قرار نیست خبر بد را بپوشانیم و با دروغمان، رضایت بیمار را جلب کنیم. صداقت بر مصلحت مقدم است چرا که آفتاب صداقت از پس ابر مصلحت خواهد تابید.

١١- این پیش‌فرض که بسیاری از بیماران با شنیدن خبری بد، همچون ابتلا به سرطان، ممکن است از فرط تشویش و اضطراب قالب تهی کنند، درست نیست. مطالعات و گزارش‌های آماری نشان نمی‌دهد کسی پس از شنیدن خبر بد، سکته کرده یا درگذشته باشد. اگر هم طبیبی، شاهد نقضی بر این مدعا داشته باشد، دلیلی بر نگفتن خبر بد به بیمار نیست، بلکه نشان می‌دهد گروه اندکی از بیماران ظرفیت روانی پذیرش خبر بد را ندارند.

١٢- هنگام گفتن خبر بد باید به بیمار توجه داشته باشیم. بیماران نسبت به استفاده پزشکان از تلفن‌همراه یا رایانه‌های دستی حساسند و با این اوضاع احساس می‌کنند که جدی گرفته نشده‌اند.

١٣- مهارت‌های زبان بدن، چه در زمان گفتن خبر بد توسط پزشکان و چه بعد از آن توسط نزدیکان، بیش از آنچه فکر می‌کنیم، به کار می‌آید. توصیه شده است در محیطی آرام و به دور از مراجعات مکرر سایرین، روبه‌روی بیمار و همسطح او بنشینیم و با او تماس چشمی برقرار کنیم. الگوهای حمایتگرانه در زبان بدن، همچون نگاه دقیق و استفاده مناسب از دست‌ها در پذیرش بهتر بیمار موثر است. برخی معتقدند دست‌های به‌هم‌پیوسته یا خیمه ساختن از هر دودست، حسی همدلانه را القا می‌کند.

١۴- همدردی به کار بیمار نمی‌آید. او پیش از همه‌چیز محتاج حمایت علمی ماست و پس از آن «همدلی» ما را طلب می‌کند. همدردی از طرف پزشک، غیرواقعی می‌نماید و تلقی اصیلی برای بیمار ایجاد نمی‌کند.

١۵- خبر بد را باید به‌تدریج و قطره‌چکانی به بیمار بدهیم. به تعبیر دیگر خبر بد را بشکنیم و سپس بگوییم. البته این به معنای زجرکش‌کردن بیمار نیست. هنگام‌شنیدن خبر بد سوالاتی به پهنای یک زندگی در ذهن و ضمیر بیمار ایجاد می‌شود. هنر پزشک آن است که سوالات بیمار را هدایت کند تا او درگیر وسواس در بیماری یا حواشی آزاردهنده نشود.

١۶- فرق است میان آنکه خبر بد را در عین همدلی، مقتدرانه به بیمار می‌دهد با کسی که خبر بد را با عجز و گریه و لابه می‌دهد. نگاه نخستین که از مقومات و مقدمات پدیدارشناسی است، در این مجال، بسیار مهم است. فرق است میان آنکه نگاه نخستینش در مواجهه با سرطان، شور مبارزه است با آنکه خود را از پیش باخته می‌پندارد. گفتن خبر بد به طریقی مقتدرانه بسی بیش از آنکه در بادی امر به‌نظر می‌رسد، به استحکام روانی بیمار مدد می‌رساند.

١٧- خبر بد را به خود بیمار بدهیم نه به اطرافیان او! بزرگ‌ترین مشکل بیماران مبتلا به سرطان و بیماری‌های مشابه، بحران اعتماد است. گفتن خبر بد به اطرافیان پیش از اطلاع خود بیمار، به طرزی ناخواسته این امر را برای بیمار تداعی می‌کند؛ همیشه چیزهایی وجود دارد که به او گفته نشده و او نمی‌داند. حتی توصیه می‌شود وظیفه گفتن خبر بیماری به اطرافیان را به دوش خود بیمار بگذاریم. وقتی بیمار در جایگاه گوینده خبر بد به اطرافیانش قرار می‌گیرد، برخلاف تصور، استحکام وجودی بیشتری پیدا می‌کند.

١٨- پس از شنیدن خبر بد بیماری، اگر بیمار تمایل داشت که سخن بگوید و حتی مباحثی غیرپزشکی را مطرح کند، به او مجال دهیم. سعی نکنیم متکلم‌وحده باشیم و بیمار را بمباران کلامی کنیم. اتفاقا توصیه می‌شود در برابر شکایت بیمار از زندگی، انکار بیماری، پرخاشگری یا اظهار ناتوانی او، شنونده‌ای ساکت باشیم و سوالات او را هدایت کنیم. قرار نیست در مطب یا بیمارستان بحثی فلسفی با او راه بیندازیم یا او را مجاب کنیم که مثلا «زندگی همین است».

١٩- لحظه‌ای که بیمار خبر بد را می‌شنود، هرگز فراموش نمی‌شود. احترام یا ترحمی که در این لحظه ابراز می‌کنیم، بر تمامی دوران بیماری سایه می‌افکند. حواسمان باشد حتی اگر حس ترحم به ما دست داد آن را ابراز نکنیم. بلکه در گفتن خبر بد از مسیر احترام به بیراهه ترحم نرویم. احترام، مرهمی درونی بر درد بیماری است.

٢٠- برای آرام‌کردن بیمار، هرگز به او دروغ نگوییم. امید واهی، آزاردهنده‌تر از مهابت بیماری است. دسترسی به اطلاعات در روزگار جدید چنان است که هرکس با جست‌وجویی اینترنتی می‌تواند آنچه از حقیقت بیماری پنهان شده است را دریابد و بفهمد. حقیقت‌گویی طبیبانه، شرط لازم برای کنارآمدن با بیماری است. «اریش فروم» معتقد بود آدمیان مسوولیت‌گریزند و ترجیح ‌می‌دهند مسوولیت‌های سخت و ناخوشایند خود را در سر پیچ زندگی به دیگران واگذار کنند. «میشل فوکو»، در مباحث جامعه‌شناسی سلامت و بیماری، قرون وسطی را باوجود رویکرد غیراخلاقی و پدرسالارانه به بیمار، از این حیث که بار روانی بیماری بر دوش بیمار گذاشته نمی‌شود و جهدی در مسیر بصیرت‌افزایی او صورت نمی‌گیرد، نسبت به جهان جدید، آرامش‌بخش‌تر و تسکین‌آفرین می‌دانست، اما برخلاف این مدعا به نظر می‌رسد گزیر و گریزی از نهادن بار گران بیماری بر دوش بیمار در جهان جدید نیست. جست‌وجوگری معنا برای زندگی مستلزم دانستن حقیقت است، هرگز نباید حقیقت را در پای درد و رنج چنین بیماری قربانی کرد.

٢١- روزمرگی پس از مطلع‌شدن از سرطان کم‌رنگ می‌شود و انگار هرلحظه از زندگی تازه و یکه است. بیمار در عین‌حال که در دوراهه امید و ناامیدی قرار دارد، روزگارش نوبه‌نو می‌شود چنان که احساس می‌کند واجد احوالاتی شده که پیش‌تر سابقه نداشته و تجربه نکرده است. این تجربه در برخی بیماران چنان خوشایند است که سالگرد ابتلا به سرطان را جشن می‌گیرند و این اتفاق را عامل یافتن چشمی متفاوت در نظر به عالم می‌دانند. این مهم، برای همگان دست نمی‌دهد ولی می‌توان بیش یا کم بیماران را به سمت آن هدایت کرد. نگارش اتوبیوگرافی یا خودنوشت و مقایسه احوال پس و پیش از سرطان توسط خود بیمار توصیه‌ای است که جامعه‌شناسان مرگ کرده‌اند. نوشتن، ذهن و ضمیر بیمار را مرتب می‌کند و تا حدی از ابهام و ایهام و سرگشتگی در خیال می‌رهاند. بسیاری از بیماران جهان معنوی و معنای زندگی‌شان را با همین نوشتن احیا می‌کنند.

٢٢- پیش از ابتلا به سرطان و در احوال سلامت، مرگ‌اندیش باشیم و خیال نکنیم یاد مرگ، زندگی‌مان را مختل می‌کند. برعکس، مرگ‌اندیشی، هیبت سختی‌های روزگار را می‌شکند و ما را برای مواجهه‌های آرام و معقول با مصایب آماده می‌کند.

٢٣- چه بیمار بر ساحل سلامت بنشیند و چه از این جهان درگذرد، حمایت روانی و معنوی از نزدیکان و عزیزانش بر دوش کادر درمانی است. سازوکار تحقق این مهم را فرابگیریم و از برخوردهای کلیشه‌ای حذر کنیم.

٢۴- روابط عاطفی و عاشقانه مبتلایان به سرطان با همسر و نزدیکان، گاهی در بحبوحه بیماری فراموش می‌شود. این بیماران، پیش از ابتلا و پس از ابتلا انسان هستند. با این تفاوت که پس از ابتلا حساس‌تر و عاطفی‌تر می‌شوند. مریض‌شدن گاهی نگاه ابزارانگارانه را تقویت و احوالات وجودی آدمی را به فراموشی می‌سپارد.

٢۵- نزدیک به نیمی از سرطان‌ها قابل‌پیشگیری‌اند. برخی از ژاپنی‌ها بیش از ما اسیر سرطان می‌شوند. اما در همان مراحل اولیه آن را کشف و رفع می‌کنند. ما ایرانی‌ها کمتر به دام سرطان می‌افتیم اما تا مراحل پایانی تعلل می‌کنیم تا جایی که در برابر اتفاق افتاده به چاره‌های آخرین می‌اندیشیم. خودمراقبتی علاج پیش از وقوع سرطان است.

٢۶- حرف‌هایی از این‌دست که مصرف قند و شیرینی موجب تقویت سلول‌های سرطانی است، خرافات علمی است. بار گران سرطان را با خرافات سنگین‌تر نکنیم.

٢٧- سرطان مسری نیست. خیال ابتلا و سرایت سرطان میان نزدیکان، ناشی از سواد ناکافی و خرده‌معلومات است. آفت این تلقی، تاخیر در درمان و بدبینی به دیگران است.

٢٨- جای خالی وصیتنامه پزشکی به‌شدت احساس می‌شود. مراد از وصیتنامه پزشکی تنظیم احوال مربوط به احتضار و شرایط پایان حیات در دوران هوشیاری است. حتی نکات ریزی همچون عدم‌اجازه ملاقات به اطرافیان در زمان کما یا اختلال هوشیاری، می‌تواند در این وصیتنامه قید شود. حواسمان باشد که لحاظ کرامت انسانی، دوران پایان حیات و پس از آن را نیز دربرمی‌گیرد.

٢٩- سرطان را نتیجه گناه یا کفاره گناهان فرد مبتلا ندانیم. عقل این جهانی از درک نسبت بیماری و گناه قاصر است. آمده است که از ایوب پیامبر پرسیدند در این هفت‌سال بیماری، دشوارترین چیز برای تو چه بود؟ او پاسخ داد حرف کسانی که مرا شماتت می‌کردند. درنگ کنیم، ما حسابدار حساب و کتاب این عالم نیستیم. سرطان را با این حرف‌ها سنگین‌تر نکنیم.

٣٠- فرق است میان آن که سرطان بر او چیره می‌شود و با سرطان یکی می‌شود، با آن که از منظر فکری و ذهنی بر سرطان غلبه می‌کند، هرچند مجال زیادی برای زندگی نداشته باشد. سرطان می‌تواند عشق ورزیدن را اصیل‌تر و حساسیت اخلاقی را افزون‌تر کند. بسیاری از مبتلایان به سرطان از کبر و نخوت و حرص‌ بَری می‌شوند. اگر سرطان نداریم قدر سلامتی‌مان را بدانیم، اگر هم مبتلا شده‌ایم، قدر سرطان‌مان را!

مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *